جدول جو
جدول جو

معنی دست پروردگی - جستجوی لغت در جدول جو

دست پروردگی
(دَ پَرْ وَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی دست پرورده. دست پرورده بودن. تربیت شده بودن تحت نظر کسی. رجوع به دست پرورد و دست پرورده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ نَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
حالت و چگونگی دست نخورده. سلامت، بکری
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
حالت و چگونگی دست خورده. دست خورده بودن. رجوع به دست خورده و دست خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ پَرْ وَ دَ / دِ)
دست پرور. دست پرورد. تربیت شده به دست دیگری. مربا: دست پروردۀفلان کس بودن، صنیع فلان بودن. تربیت شدۀ فلان بودن
لغت نامه دهخدا
(دَ پَرْ وَ)
دست پرورده. دست پرور. که با دست پرورده باشد. آنکه تحت نظر کسی تربیت شده باشد. مربّی ̍:
مسوز از پی دست پرورد خویش
بنه دست بر سوزش درد خویش.
نظامی.
خاصه خوبی و آشنانظری
دست پرورد رایض هنری.
نظامی.
به غلامان دست پروردم
بکرشمه اشارتی کردم.
نظامی.
طفل اشکم دست پرورد نسیم صبح نیست
داغ دارد باغبان را لالۀ خودروی من.
طالب آملی (از آنندراج).
گرچه از دستت کسی را نیست رنگی از رضا
نیست یک گل در چمن کو دست پرورد تو نیست.
اسیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست پرورده
تصویر دست پرورده
دست پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پرورد
تصویر دست پرورد
آنکه تحت تربیت دیگری قرار گرفته باشد مربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست نخوردگی
تصویر دست نخوردگی
بکارت
فرهنگ واژه فارسی سره